پرواز با نور
يادش آمد زماني خبرنگاري از او پرسيد ه بود، اگر از خودت خارج شوي و از جايي دورتر از خودت به مرضيه دباغ نگاه کني، او را چطور توصيف مي کني؟ و او جواب داد ه بود زني ايثارگر را توصيف خواهد کرد که با الگو قرار داد ن حضرت زينب (س) سعي داشت فرد مفيدي براي خود، خانواد ه، جامعه و اسلام باشد؛ زني که تجمل گرا نبود ه، حتي وقتي که سنش اقتضا مي کرد ه است؛ زني که به نان شب خود و خانواد ه اش محتاج بود ه در حالي که مبلغ کلاني پول نزد او به امانت بود ه که از متمولين و بازاريان براي خريد اسلحه و در جهت مبارزه گرفته بود ه، ولي هيچ گاه به ديناري از آن دست نزد ه است.
«پرواز با نور» کتابي است درباره زند گي، فعاليت ها و مبارزات خانم مرضيه حديد چي، خواهر دباغ، خواهر طاهره و ...همه اين اسامي و تمام مبارزات و فعاليت ها و تمام خاطراتي که افراد مختلف در اين کتاب نقل کرد ه اند مربوط به يک نفر است؛ يک نفر که به اندازه چند ين نفر تلاش کرد تا دين خود را به اسلام ادا کند. از همه زند گيش گذشت، خانه، زند گي، همسر، فرزندان و هزاران موقعيتي که مي توانست داشته باشد.
«در سال 1318 در خانواد ه اي مذ هبي و سنتي در همدان به دنيا آمد م. دختر بسيار شيطاني بود م. در محله يهودي نشين ها زند گي مي کرد يم. آنها طبق سنتشان شنبه ها آتش روشن نمي کردند بلکه پول به افراد غيريهودي مي دادند تا آنها آتش خانه هايشان را روشن کنند. من هم براي اينکه پول خوراکي بيشتري به دست بياورم، دخترها را جمع مي کرد م و به اتفاق به محله يهودي ها مي رفتيم و در آن روز آتش خانه آنها را روشن مي کرد يم و يک شاهي مي گرفتيم. با پول خوراکي مي گرفتيم و بين بچه ها تقسيم مي کرديم. البته همين طور که سنم بيشتر مي شد شيطنتم هم بالاتر مي رفت. درنهايت در اوايل 14 سالگي به خاطر جنب و جوش زياد که نگهداريم را سخت کرد ه بود ازدواج کرد م.»
يکي از ويژگي هاي اين کتاب جمع آوري خاطرات افراد مختلف از خانم د باغ است؛ خاطراتي که اين افراد در مراحل مختلف و درمکان هاي مختلف با خانم دباغ داشتند. قسمت قابل توجهي از خاطرات ديگران مربط و به دوران زندان ايشان مي شود.
خانم دباغ از ديد گاه «منظر خير»
من با خواهر دباغ براي اولين بار در زندان قصر آشنا شد م. در بازجويي ها دائم از ما سوال مي کردند اين خانمي که پوشه دارد و اعلاميه پخش مي کند کيست؟ البته آنها فکر مي کردند چون ما از معلمان مدرسه رفاه هستيم بايد ايشان را بشناسيم.
خانم دباغ در زندان خيلي از مسائل را با زيرکي خاص خود شان انجام مي داد ند؛ مثلا در بازجويي هاي خود بيان کرد ه بودند که سواد خواندن و نوشتن ندارند و اين مساله را هميشه به ياد داشتند، به طوري که افرادي مثل من که ايشان را نمي شناختيم فکر مي کرد يم واقعا بي سواد است. خانم دباغ از يکي از کمونيست ها خواسته بودند که به ايشان خواند ن و نوشتن ياد بد هند تا از وقت خود کاملا استفاد ه بکنند.
با وجود شکنجه هاي شديد هيچ گاه چيزي از ناراحتيشان بروز نمي دادند و زمان ملاقات با خانواد ه، ايشان به ما تکيه مي کردند و با يک وضعيت دشواري به پشت ميله ها مي آمد ند و با بچه هايشان صحبت و شوخي مي کرد ند
نظرات شما عزیزان: